مباد دیده روشن چو در نظر تو نباشی


بصر مباد کسی را که در بصر تو نباشی

مباد پسته و شکر چو از دهان و لب خویش


درون مجلس دل پسته و شکر تو نباشی

مرا به مجلس مستان شراب ناب نباید


اگر ز چشم و ز لب نقل ماحضر تو نباشی

کجا علاج پذیرد جراحت دل ریشم


شفای سینه ی مجروح من اگر تو نباشی

طبیب کرد دوای مشام من به ریاحین


چه جای بوی سپر غم چو غم سپر تو نباشی

نیاز و زاری ابن حسام کی بپذیرند


گرم به شب غرض از ناله سحر تو نباشی